دیگه چی؟

با توجه به شناختی که از دانش‌آموزانمان داریم و چالش‌هایی که با آنها مواجه هستند، فهرستی از سوالات مختلف تهیه می‌کنیم. دانش‌آموزان به صورت دایره‌وار می‌نشینند و ما در مرکز دایره می‌ایستیم و سوالی را مطرح نموده و کمی صبر می‌کنیم تا دلایل متعددی در ذهنشان بیاورند. پس از طی شدن زمانی مناسب از آنها […]

بازی «پانتومیم»

پانتومیمی از انواع کارهایی با دلیل انجام می‌دهیم. دانش‌آموزان باید حدس بزنند که دلیل انجام این کار چیست. مثلاً پانتومیم شخص دونده‌ای که بعد از دویدن گرمش شده است و خود را باد می‌زند اجرا می‌کنیم. دانش‌آموزان باید بگویند: «او چون دویده است، گرمش شده است و خود را باد می‌زند.» یا مثلاً: – شخصی […]

داستان «یک قدم برای آمدت»

به نام خدا گوشی تلفن را برمی‌دارم و به عمو مسعود زنگ می‌زنم. بعد از سلام و احوالپرسی می‌گویم: «عمو، قرار است برای نیمه‌ شعبان در مدرسه جشن بگیریم. معاون پرورشی مدرسه، برگزاری جشن را به عهده کلاس ما گذاشته‌اند و گفته‌اند که کارها و ایده‌های نو انجام بدهیم. امروز برای برنامه‌ریزی، چند نفر از […]

داستان «انگورهای سرخ»

به نام خدا باغ انگور مشهدی یوسف درست کنار باغ پدر سبحان قرار داشت. او تنها بود و از راه فروش کشمکش‌هایی که از انگور باغش به دست می‌آمد، زندگی‌اش را می‌گذراند. یکی از روزهای اسفند ماه، پدر سبحان گفت: «می‌خواهم بروم خانه مشهدی یوسف؛ چند روزی است که از حالش خبر ندارم، با من […]

داستان «لبخند مادر»

به نام خدا عصر یک روز سرد پاییزی، زهرا مثل روزهای دیگر از مدرسه به خانه برگشت. پدر هنوز سر کار بود. مادر مثل همیشه با عصرانه‌ای گرم به استقبال زهرا آمد. ساعتی از رسیدن زهرا می‌گذشت. او که تکالیف فردایش را انجام نداده بود، تصمیم ‌گرفت به اتاقش برود و به درس‌هایش برسد. قابلمه […]

داستان «پرتلاش‌ترین مرد»

به نام خدا با صدای جیرجیر در، بچه‌ها از اتاق خارج شدند. امام علی علیه‌السلام با لباس‌های خاکی وارد حیاط شد. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها در حال بیرون کشیدن آب از چاه بود. طناب کلفت و بلندی که به دسته سطل وصل بود، دستش را زخم کرده بود. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها سطل آب را روی زمین […]

شعر «ستاره‌ی دنباله‌دار»

به نام خدا ای رود پر خروش                ای شور مستدام همراه با توام                     آماده‌ی قیام هستی تو هر زمان             گرم تلاش و شور دست مرا بگیر                  […]

شعر «بسته‌های یاری»

به نام خدا در مدرسه هستند بعضی                        با کیف کهنه، کفش پاره یک آدم دلسوز باید                                 باشد به فکر راه چاره گفتم به احسان و محمد        […]

شعر «گام‌های یاری»

به نام خدا در کارهای خوب دنیا                     مانند یک سرباز هستم با بال‌های آرزوها                           آماده پرواز هستم وقتی درخت پایداری                      در دین من کرده‌ست […]