داستان «ماهی کوچولو»

به نام خدا در دنیای زیر آب، ماهی­‌های رنگارنگ و زیبایی کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند. در سرزمین ماهی‌­ها، ماهی کوچولوی خیلی خوش رنگ و زیبایی بود که هیچکس او را دوست نداشت. در این سرزمین، ماهی دیگری هم زندگی می‌کرد که کوچک و دودی بود و به نظر بعضی‌ها خوشگل نبود، […]

داستان «شُکرِ نعمت خدا»

به نام خدا ماجرای زير را با توجه به ميزان رشد دانش‌آموزان كلاس می‌خوانيم تا اثرگذاری لازم را داشته باشد. روزی، یکی از خدمتگزاران امام جعفر صادق علیه‌السلام با نگرانی نزد دوستش آمد و گفت: «نمی‌دانم چه شده است؛ آقا را دیدم که در کنار سفره غذا، انگار دنبال چیزی می‌­گشتند.» دوستش پرسید: «نکند امام […]

داستان «جویا»

به نام خدا یک روز بعد از ظهر که جویا از خواب بیدار شد، حال و حوصله نداشت. اخم‌هایش توی هم بود و دلش نمی­‌خواست مشق­‌هایش را بنویسد. رفت و گوشه اتاق کز کرد. مامان با صدای بلند و شاد گفت: «سلام!» جویا آرام و بی‌­حال گفت: «سلام!» مامان پرسید: «چرا این قدر بی‌­حالی؟» جویا […]

داستان «کاردستیِ زیبا»

به نام خدا محمد امین آن روز، زودتر از خواب بیدار شد. او شب پیش، یک دوربین قشنگ به عنوان کاردستی درست کرده بود و عجله داشت هرچه سریع‌تر آن را به معلم و دوستانش نشان بدهد. زنگ اول آقا معلم از بچه‌ها خواست تا کاردستی‌هایشان را روی میز بگذارند. آنها با هیجان و خوشحالی […]

شعر «اردیبهشت»

به نام خدا در دشت سرسبز     یک رود جاریست هم سبزه، هم گل   نقشی بهاریست فرش زمین است    دشتی پُر از گل پیچیده هرجا         آواز بلبل بر دوش شاخه       گنجشک شاد است صد قاصدک باز      در دست باد است ماه قشنگیست      اردیبهشت است دنیا چه زیباست     مثل […]

شعر «دفتر نقاشی»

به نام خدا یک تپه سرسبز و یک کوه        یک چشمه پر آب و جاری یک کره اسب شاد و زیبا          یک بچه مشغول سواری دریای آبی رنگ و آرام               در آسمانت ابر داری در دشت‌هایت گل کشیدی      روی درختانت […]

شعار

خدا خدایی كرده هنرمایی كرده 2. خدای زیبای من     چه زیبا آفریدی      نقاشی جهان را    چقدر قشنگ کشیدی ذکر «الحمدلله»؛ پس از مواجهه با انواع زیبایی‌ها می‌توانیم از ذکر «الحمدلله» به عنوان شعار سوره حمد استفاده کنیم. استفاده از این ذکر حتی اگر با لحن شعاری و آهنگین نباشد، برای اتصال دانش‌آموزان […]

داستان «سوره مبارکه حمد»

به نام خدا بابای احمد چند روزی است که برای او یک چتر رنگارنگ با مقواهای رنگی درست کرده و به دیوار اتاق زده یک چتر سوره بزرگ که هر هفته یک سوره رویش می‌نویسند و می‌روند زیر چتر آن سوره. زیر چتر سوره رفتن یعنی هر کاری می‌کنند، حواسشان هست که اگر کارشان شبیه […]

شعر «مادر گل‌ها»

به نام خدا از راه دوری باز فصل بهار آمد آمد به باغ و دشت آهسته او سر زد دیدم درخت باغ از شوق او خندید گل‌های زیبایی بر شاخه‌اش رویید آن شاخه‌های خشک شد مادر گل‌ها با عطر و بوی خوش این باغ شد زیبا این عطر و رنگی که در باغ می‌بارد از […]

داستان «بره سفید»

به نام خدا محمد پسربچه‌ای بود که در یک روستای زیبا زندگی می‌کرد. پدر محمد چوپان بود و هر روز گوسفندان را به دشت‌های اطراف می‌برد تا از علف‌های تازه روییده بخورند. محمد بعضی وقت‌ها با پدرش می‌رفت. او در راه از دیدن گل‌های رنگارنگ و پروانه‌های قشنگ لذت می‌برد. پدر به او یاد داده […]