به نام خدا
لیگ فوتبال شهر بود امروز تیم بابا علی، مسابقه داشت
کاپیتان بود باز بابایم بس که در تیم کوچه سابقه داشت
او ولی در زمین نبود امروز در کنار پدربزرگم ماند،
چون که بابابزرگ، غم زده بود شعر حافظ برای او میخواند
تیمشان برد، من ولی گفتم حیف، بابا علی نشد پیروز
حتم دارم اگر که آنجا بود کاپیتانی برنده بود امروز
مادرم گفت خوب دقت کن، اخم بابابزرگ خنده شده
این نشان میدهد که بابایت بیگمان باز هم برنده شده
زندگی صحنه مسابقه است خواندهام عصر که بنده شوم
میتوانم در این مسابقه من مثل بابا علی برنده شوم
شاعر: معصومه مهبودی