در شهر الفبا، الف تنها و بی حوصله بود. او با ب دوست شد. دو تایی با هم بازی کردند؛ بازی کلمه سازی:
آب
بابا
با
باب
آبا
کمکم خسته شدند. دلشان کلمهی جدید خواست. دال بازیگوش بالا و پایین میپرید. الف گفت: «بیا با هم بازی کنیم.»
دال گفت: «قبول.»
سه تایی بازی کردند، بازی کلمه سازی:
باد
ادب
بد
آداب
بادا
داد
کمی هم آهنگ زدند: بادابادا، دابادا، بادابادا، دابادا.
کمکم خسته شدند. دلشان کلمهی جدید خواست. میم داشت یک لباس جدید میخرید. الف گفت:«بیا با هم بازی کنیم.»
میم گفت: «قبول.»
میم لباس تازهاش را پوشید. چهار تایی بازی کردند، بازی کلمه سازی:
مباد
بدم
بام
بامداد
بادام
بم
ماما
مداد
مدام
آدم
دم
داماد
مدد
در چند کلمهی آخر، ب نبود. کجا بود؟
الف و میم و دال کمی آهنگ زدند: دام، دادام، دام دادام، دادادادادام دام.
ب با حرف سین آمد و گفت:«کلمات تازه میخواهید؟»
بعد پنج تایی بازی کردند، بازی کلمه سازی:
بسم
اسب
اسم
داس
اسد
بس
سام
آدامس
بسامد
حرف ت از بازی آنها خوشش آمد و پرسید:«با من هم بازی میکنید؟»
پنج تایی جواب دادند:«بله.»
شش تایی بازی کردند، بازی کلمه سازی:
بست
مس
است
تاس
سمت
تب
امت
دست
مات
تمام
ستم
ابتدا
تبسم
الف گفت:«بیایید بازی جدید.»
میم پرسید:«چه بازی؟»
الف جواب داد:«جمله سازی.»
دال گفت:«جانمی، من خیلی دوست دارم.»
بعد شش تایی شروع کردند:
آدامس با بادام است.
داس، دستم است.
تاس سمت ماست.
ت با اخم گفت:«اینها چه جور جملههایی هستند؟»
ب گفت:«برای جمله سازی تعدادمان کافی نیست.»
الف گفت:«برای این بازی، چند تا یار میخواهیم.»
الف رفت و با چند حرف دیگر برگشت. آنها بازی کردند، بازی جمله سازی:
دوستی، الفت و مهربانی میآورد.
ما با هم بازی میکنیم.
وقتی با هم کار میکنیم، قویتر هستیم.
آنها جملههای زیادی ساختند. الف گفت:«خسته شدم. کاش یک داستان بسازیم.»
میم پرسید:«چه جوری؟»
الف جواب داد:«با یک بازی دسته جمعی در شهر الفبا.»
آنها همهی الفبا را جمع کردند تا بازی کنند، بازی داستان سازی. یکی، دو تا، سه تا، خیلی زیاد داستان ساختند. داستانها را کتاب کردند. هر چی بازی کردند خسته نمیشدند. چون دیگر کلمهها، جملهها و داستانهایشان تمام نمیشد.
پینوشت: منظور از لباس، فونت یا همان نوع قلم است. در تصویرگری داستان هر کدام از حروف با یک فونت جداگانه باید نوشته و تصویرگری شوند. جایی که میم لباسش را تغییر می دهد فونت باید تغییر کند.
نویسنده: فاطمه زیانی