داستان «روزهای خوبِ خانه ماندن»

بسم الله الرحمن الرحیم

احمد هفت سال دارد و تقریبا خواندن و نوشتن را یاد گرفته است. حدود 40 روز است که به خاطر ویروس کرونا مثل بقیه مردم در خانه مانده است و سعی می‌کند خودش را سرگرم کند. او برای روزهای خانه ماندن برنامه‌هایی دارد. زمان تلویزیون دیدنش بیشتر از سابق شده. نرمش می‌کند و فرم‌های تکواندو را مرور می‌کند. بازی می‌کند حتی با مادرش، هفت سنگ دوتایی بازی می‌کنند. زیاد نماز می‌خواند و تندتند جایزه می‌گیرد. یک روز در میان تمرین فارسی و ریاضی دارد. خوراکی خوردن، کتاب خواندن و کمک کردن به مامان هم در برنامه‌اش هست.

مامان یک کار جالبی که کرده همه کارهای احمد را مثل برنامه مدرسه‌اش بالای یک جدول نوشته و هر روز را تاریخ زده و برای هر برنامه‌ای که احمد انجام می‌دهد یک تیک جلوی تاریخ همان روز می‌زند. چند نقاشی ساده هم از احمد در حال نماز خواندن و ورزش کردن و نوشتن تکالیف کنار جدول برنامه‌ریزی کشیده و برنامه را به در اتاق چسبانده.

یک شب که بعد از تلویزیون دیدن رختخواب‌ها را پهن کرده بودند و احمد می‌خواست به اتاقش برود تا بخوابد، مامان از احمد درباره اتفاقات خوبی که در مدت خانه ماندنش افتاده سوال کرد.

احمد گفت: «مثلا مریض نشده‌ام. بیرون نرفته‌ام و مراقب بوده‌ام کسی مریض نشود.»

مامان ادامه داد: «کلی نماز خوانده‌ای! کلی مشق نوشته‌ای! کلی ورزش کرده‌ای. قبلا که هر روز ورزش نمی‌کردی! کلی جایزه گرفته‌ای! کاردستی درست کرده‌ای! به من کمک کرده‌ای! روخوانی‌ات خیلی بهتر شده! برای بابا تولد گرفته‌ایم! کلی خوراکی خورده‌ایم! موهای تو و علی را کوتاه کرده‌ایم و کلی سرگرم شده‌ایم!»

احمد با سر تایید می‌کرد و پدر هم چند بار به او آفرین گفت. پدر ادامه داد: «احمد جان می‌بینی در خانه ماندن خیلی هم بد نیست. کلی اتفاقات خوب برایت افتاده. خدا در سوره حمد گفته آدم می‌تواند کاری کند که همیشه به او خوش بگذرد و خوشحال باشد و هر اتفاقی او را خوشحال کند. بعد همه‌اش فکر می‌کند چقدر همه چیز خوب است. چقدر خوب که خانه مانده است و این همه کار انجام داده است.»

نویسنده : شهربانو کندی