داستان «وقت تکلیف»
به نام خدا ساعت از هفت غروب گذشته بود و علی همچنان در حال بازی با برادر کوچکترش بود. مادر با یک ظرف خوراکی آمد و کنار علی نشست؛ دستهای علی را در دستش نگه داشت و گفت: «خدا قوت پسر مهربانم؛ امروز حسابی برای برادرت وقت گذاشتی، به نظرت الان وقت چه کاری است؟» […]
شعر «فرصت»
به نام خدا موضوع این شعر، ارزش قرآن کریم است. هر روزمان طی شد، در فکر فرداها از صبح تا شب، وقت همراه شد با ما هر ساعتی دارد یک فرصت دیگر تا باشد امروز از دیروزمان بهتر تا دوستی بین ما باشد و قرآن جا دارد آیاتش در فکر و یادمان آغاز هر سوره، […]
شعر «قهرمانان باارزش»
بابای خوبم، خورشید خانه است گرم و صمیمی، امید خانه است مثل بهشت است، مامان بهارم! آغوش او را من دوست دارم سردار دلها، یک قهرمان است او رفته اما در قلبمان است قرآن همیشه، در دست باباست روی زمین نه، بالای بالاست خیلی زیاد است قدر عزیزان مانند رود است، مانند باران شاعر: بتول […]
شعر «شب قدر»
[…]
شعارهای سوره قدر
بارون، بارون، بارونیم ماهِ تو آسمونیم سوره قدر میخونیم قدر همو میدونیم هزار زمان عالی هزار تا وقتِ قشنگ قدرشو کی میدونه؟ آدم زبر و زرنگ مُهمه و مُهمه روز و شب و سال و ماه تو برنامهش پیروزه آدم خوب و آگاه ما بچّههای آسمونیم قدر شب قدرو میدونیم
داستان «ساعت شنی»
به نام خدا یک روز بیشتر فرصت نداشتم تا کتابهایی را که از کتابخانه امانت گرفته بودم بخوانم. تکالیف مدرسهام را هم هنوز انجام نداده بودم. با خودم گفتم حالا وقت برای انجام تکلیف هست. اول این کتابها را بخوانم. یک صفحه از این کتاب میخواندم و یک صفحه از آن یکی کتاب. دلم نمیآمد از […]
شعر «لحظه آرامش»
به نام خدا با تلاش و پشتکار روزها طی میشوند وقت قرآن خواندنم میشود صوتم بلند شب ولی میآورد با خودش آرامشی هرکه میجوید در آن لحظهی آسایشی شب که با هر آیهای میروم […]
شعر «راز»
به نام خدا رازها پنهان است، توی قلب قرآن آیههایش دارند، حرفها با انسان مینمایاند او، راهها را از چاه سورهای خورشید است، سورهای همچون ماه هرچه او میگوید، خوب میدانی تو صاحب این عصری، راز قرآنی تو نیست هرگز عالم، از وجودت خالی میشود دنیامان، با حضورت عالی شاعر: ندبه محمدی
شعر «ارزش ثانیهها»
به نام خدا ماههای عالی مثل ماه رمضان ماه بارانِ دعا ماه عطرِ قرآن روزهای زیبا مثل عید نوروز مثل جمعه با آن […]
شعر «تقدیر من»
به نام خدا میرسد از راه ماه بندگی با نزول آیههای روشنت بر سر این سفره مهمان میشوم تا رسد دستان من بر دامنت گفتهای این ماه بهتر باشد از یک هزار از ماههای دیگرت گفتهای آینده روشن میشود در شب تقدیر با چشم ترت آه میخواهم که در شبهای قدر دست قلبم را حسابی […]