شعر «بچه‌های زرنگ»

به نام خدا خورشید بازم بیدار شده؛ باید پاشم، باید پاشم یه روز خوب و عالیه باید منم بیدار باشم خدا مرواریدای خوب گذاشته توی دهنم صبحا که از خواب پامیشم، باید که مسواک بزنم تنبلی مال شیطونه، باید یه کم نرمش کنم شادی مال ما بچه هاست، باید یه کم ورزش کنم حالا باید […]

شعر «مشق هر شب من»

به نام خدا شانه توی مویم                  دست و صورتم خیس باز هم در آمد                    بوق بوقِ سرویس آرزوی مادر                         تند بودنِ من قلب او گرفت از                 کند بودنِ من مادرم به فکرِ    […]

شعار

برای شعار سوره ناس می‌توانیم از تک بیت‌ها، مصرع‌ها یا عباراتی که هدف سوره یعنی دوری از سستی و تأخیر در کار خوب را می‌رساند استفاده کنیم. شعارهای این سوره در فعالیت‌ها،‌ مسابقات و بازی‌ها بسیار کارامد است. مثلا برای استفاده از شعار «کی از همه سریع‌تره؟» می‌توانیم وسایل کلاس را به هم بریزیم و […]

نمایش بی‌کلام

از بچه‌ها بخواهیم کلماتی مانند خواب آلود،‌بی حوصله،‌زرنگ، شاداب و سحرخیز را بازی کنند. به این ترتیب که در گوش یکی از بچه‌ها یکی از این کلمات را بگوییم و از او بخواهیم که آن را برای بچه‌ها به نمایش درآورد و آنها کلمه را حدس بزنند.

بازی «کلاغ پَر»

از دانش‌آموزان می‌خواهیم جواب سوالات را با «هیچکس» یا «من» بدهند و هنگام گفتن پاسخ «هیچکس» دست به سینه شده و سر را تکان دهند. هنگام گفتن «من» نیز انگشت اشاره خود را بالا بگیرند. کی به حرف مامانش گوش میده؟ من کی بهترین کارها را میکنه؟ من کی بی حوصله است؟ هیچکس کی مشق‌هاش […]

کلمه سازی

بچه‌ها را به دو یا سه گروه تقسیم می‌کنیم. همه به صف می‌ایستند. نفر اول هر گروه،‌ یک حرف را پای تخته می‌نویسد، نفر دوم حرف دیگری را به آن اضافه می‌کند و به ترتیب بچه‌ها باید حرفی را اضافه کنند تا بتوانند کلمه‌ای را بسازند و سرعت و دقت در انجام این کار داشته […]

بازی و ریاضی

با تعیین محدوده با گچ در حیاط و یا با مرز فرش­‌ها در نمازخانه، هر محدوده را با یکی از اعداد یک‌­رقمی نام­گذاری می­‌کنیم. سپس عبارات جمع یا تفریقی از اعداد را می­‌گوییم و بچه‌­ها به سرعت به محدوده جواب می‌­روند.

بازی «توپ و قاشق»

ابتدا خط شروع و پایان بازی را مشخص می‌کنیم. هرکس قاشقی به دست می­‌گیرد و توپ پینگ‌­پنگی روی آن قرار می‌­دهد و روی خط شروع می­‌ایستد. دو دانش‌آموز به سرعت تا خط پایان می­‌روند و دوباره برمی­‌گردند. در همان حال باید مراقب باشند که توپ‌­ها نیفتند. برنده‌­ها در دور بعد همین کار را به صورت […]

داستان «وقت تکلیف»

به نام خدا ساعت از هفت غروب گذشته بود و علی همچنان در حال بازی با برادر کوچکترش بود. مادر با یک ظرف خوراکی آمد و کنار علی نشست؛ دست‌های علی را در دستش نگه داشت و گفت: «خدا قوت پسر مهربانم؛ امروز حسابی برای برادرت وقت گذاشتی، به نظرت الان وقت چه کاری است؟» […]