بازی «صدا از کجاست؟»
دانشآموزان را به حیاط میبریم و آنها را به چهار گروه تقسیم میکنیم. در هر گروه، چشم یکی از آنها را میبندیم و جای بقیه اعضای گروه را تغییر میدهیم. بقیه اعضای گروه همراه با ما سوره علق را میخوانند و سایر گروهها تکرار میکنند، دانشآموزی که چشمانش را بستهایم باید از بین صداها، به […]
بازی «تصویرسازی ذهنی»
دانشآموزان را به حیاط یا نمازخانه میبریم که فضای کافی برای انجام حرکات داشته باشند. سپس فهرستی از کارهایی که انجام آنها نیاز به تجسّم و تصویرسازی ذهنی دارد را از قبل تهیه میکنیم. پس از یک بار همخوانی سوره، موارد را به ترتیب از روی فهرست میخوانیم و دانشآموزان مورد خوانده شده را اجرا […]
داستان «خارتوس»
آفتاب بهاری در میان باغچه میتابید. گل سرخ سرش را به سمت بالا گرفت. درمیان نور طلایی خورشید گلبرگهایش میدرخشیدند. بعد برگهایش را باز و بسته کرد و رو به گیاه کاکتوس با برگهای بلندش که در کنارش بود کرد و گفت: «تو به چه درد می خوری؟ همه گلهای این باغچه زیبا هستند. اما […]
داستان «چی مهمتره؟»
[…]
شعر «مثل گلی خوشرنگ و بو»
احوال بد، احوال خوب اخلاق خوب، اخلاق بد فرق است بین این دو تا فرق است بین صفر و صد خوشقلبی و خوشصحبتی مانند درّ و گوهر است وقتی که خوبی میکنم حال خودم هم بهتر است من عیب دارم، مثل تو تو عیب داری، مثل من پس هر دو دوری میکنیم از تلخی و […]
شعر «وقتی که خوب باشی»
به نام خدا آن روز که معلم بعد از کلاس قرآن با ما کمی سخن گفت با روی باز و خندان، از کیف خود درآورد او برگههای رنگی دست تمام ما داد با فرزی […]
داستان «چشمهای دخترک»
سارا به رودخانه رسید. رودخانه از سراشیبی تپه پایین میآمد. جاده آن را دو قسمت کرده بود. قسمت بالایی رودخانه با یک لوله خیلی بزرگ از زیر جاده به قسمت پایینی وصل شده بود. هرکدام از بچهها با خود چیزی آورده بود. سارا گردو آورده بود، الهه پنیر و خیار، زهرا نان محلی. نگار فقط […]
داستان «هانا و آلار»
به نام خدا هانا مدادهایش را از توی کولهاش بیرون آورد و روی میز چید. یک، دو، سه، چهار، پنج. به آلار که کنار دستش نشسته بود گفت: ببینم مدادهایت را. آلار از توی کیفش یک مداد درآورد. به هانا نشان داد. هانا مداد را نگاه کرد و گفت: چرا این قدر کوچولوست؟ مگر نصفش […]
شعر «برنده»
[…]
شعر «طعم شکست»
به نام خدا کی برنده؟ کدام بازنده است؟ چیست فرق شکست و پیروزی؟ فکر کردی به معنیِ اینها؟ […]