زنگ تفریح که زده شد هر دو با خوشحالی به طرف پله ی گوشه ی حیاط دویدند و همانجا نشستند. مریم گفت : مرضیه حدس بزن امروز چی آوردم که بخوریم ؟اما منتظر پاسخ او نشد و بی درنگ ظرفی را از کیفش درآورد. چشم مرضیه که به کیک مورد علاقه اش افتاد یه آخ جون بلندی گفت و بعد از بسم الله گفتن با هم مشغول خوردن شدند. مریم با آب و تاب توضیح می داد که مادرش چطور آن کیک را پخته و مرضیه هم پشت سرهم از مواد لازم و نحوه پختن کیک سوال می کرد. البته مریم به طور کامل ندیده بود که مادرش چطورکیک را آماده کرده است. اما به دوستش قول داد که دستور پخت کیک را بگیرد و به او بدهد تا مادر مرضیه هم درست کند.
مرضیه غرق در افکارش شد . و آخرین جملات مریم را نشنید.
ساعت دوازده و نیم بود که مرضیه به خانه رسید. تا آمدن مادرش حدود یک ساعت وقت داشت. سریع مانتوی مدرسه را در جالباسی گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت در یخچال فقط چهار تا تخم مرغ دید ولی مریم گفته بود مادرش پنج عدد تخم مرغ برای کیک استفاده کرده، با خودش زمزمه کرد اشکالی ندارد بجای آن شیر بیشتری در مواد کیک می ریزم. مقداری آرد و روغن و شکر هم آماده کرد و روی میز گذاشت .
بعد یک ظرف شیشه ای بزرگ از کابینت برداشت ولی مرضیه گفته بود که ندیده چطوری این مواد با هم مخلوط شده. با خودش گفت این هم مثل کوکو هست همه ی مواد را با هم مخلوط می کنم و چه فرقی دارد که کدام اول ریخته شود. در یک چشم بهم زدن همه ی مواد را داخل ظرف ریخت و ماهیتابه را گذاشت روی اجاق گاز و مشغول خیال پردازی های شیرین خود شد.
خوشحال بود از اینکه مامان و بابا را غافلگیر میکند و میدید که آنها با لذت کیک را خورده و از دست پختش تعریف می کنند. و مریم را می دید که از تعجب چشمانش گرد شده و باورش نمی شود که او کیک به این خوشمزگی درست کرده باشد. در همین حال با صدای زنگ تلفن ازخیال پردازی بیرون آمد. گوشی را برداشت. سلام بفرمایید، دوستش مریم بود. مرضیه با دوستش مشغول صحبت شد تا اینکه بحث از شیرینی درس ریاضی شد و مریم گفت از فکر کردن روی مسئله های ریاضی خیلی لذت می برد انگار دارد یک کیک خوشمزه می خورد. مرضیه تا اسم کیک را شنید یک دفعه آهی کشید و خداحافظی کرد وبه طرف آشپزخانه رفت، اجاق گاز را خاموش کرد. خدا را شکر به موقع رسیده بود. نگاهی به کیک کرد، آب در دهانش جمع شد. دستی به شکمش کشید و گفت قارو قور نکن باید صبر کنی اول تزئینش کنم و بعد از آمدن مامان و بابا می خوریمش.
ولی هر کاری کرد نتوانست کیک را از ماهیتابه جدا کند. اخم هایش توی هم رفت. زیر لب غرغر کرد و گفت کیک مرضیه که خرد نشده بود. چرا این چسبیده؟
چاره ای نداشت. کمی خامه روی کیک ریخت و با کشمش و بادام برایش چشم و ابرو و لبی خندان گذاشت.
در حال خوردن ریزه های کیک بود که در باز شد. سلام مامان، سلام عزیزم. خوبی؟ چه خبر ازمدرسه ؟ و شروع کرد به بو کشیدن. مرضیه جان بوی چی میاد؟ قبل از اینکه مرضیه جواب سؤالش را بدهد، نگاهش افتاد روی میز، چی درست کردی دخترم ؟
مرضیه ترجیح داد چیزی نگوید و منتظر عکس العمل مامان شد.
مامان به بهی گفت و تکه ای از کیک را در دهان گذاشت، و بلافاصله دستش را جلوی دهان گرفت و شروع کرد به سرفه کردن. نمیدانست آن را قورت بدهد یا بیرون بریزد. نیم نگاهی به مرضیه کرد و به طرف سطل زباله رفت.
مرضیه جا خورد، مامان چی شد از کیک خوشت نیومد؟ با چنگال تکه ای از کیک را برداشت و فهمید که قضیه ازچه قرار است. مزه ی همه چیز داشت جز کیک، بغض کرد و سرش را پایین انداخت.
نمی دانست باید چکار کند. کاش خواب باشد، ولی نه بیدار بود. شرمنده شده بود، بغضش ترکید و گریه کنان خود را در آغوش مادر انداخت. وبریده بریده گفت مامامان ن بببخشید اششتباه کرررددم .
مادر وقتی حال او و پشیمانیش را دید چیزی نگفت و بعد از آرام شدن او و فهمیدن ماجرا به او که هنوز از خجالت سرش پایین بود، گفت: دخترم هر کاری که می خواهی انجام بدهی باید در موردش خوب فکر کنی و تمام جوانب کار را بسنجی و هر چه که لازم هست، در موردش بپرسی، و بعد مرحله به مرحله انجام بدهی تا به نتیجه ی خوبی برسی.
دو هفته بعد درکلاس فارسی، قسمت بند نویسی ( انشاء ) درس دوازدهم کتاب، مرضیه می خواند: موضوعی که من به دلخواه انتخاب کرده ام این است: چگونه عمل کنیم تا به نتیجه ی مطلوب برسیم؟ باید خوب فکر کنیم. خوب ببینیم و خوب بشنویم و در مورد آن کار اطلاعات لازم را کسب کنیم. نباید شتابزده عمل کنیم. مثلاً اگر بخواهیم کیکی بپزیم که خوشمزه باشد باید از کسی که قبلا کیک خوشمزه ای پخته سؤال کنیم که چه موادی و به چه میزان از هرکدام لازم داریم و چگونه آنها را باهم ترکیب کنیم و بعد بپزیم ،تا چیزی را هدر ندهیم و ضرر نکنیم و شرمنده و پشیمان نشویم. باید کار همراه با فکر را ترجیح دهیم تا از نتیجه ی کارمان راضی باشیم وگرنه کار بدون فکر و با عجله نتیجه ای به جز خستگی و ناراحتی برایمان ندارد.
نویسنده: خانم ذوالفقاری