نمایش۲

دانش آموزان را به دو گروه تقسیم می کنیم و از آنها می‌خواهیم تا در رابطه با موضوع دوستیابی و نیز ارتباط  با کسانی که مهارت کمتری در دوست یابی دارند نمایش نامه ای آموزشی و جذاب طراحی و اجرا کنند.

این نمایشنامه می‌تواند از نمونه‌هایی واقعی از زندگی معصومین اقتباس شود. برای مثال:

  •     سرزمین صفین بود… هنوز بین لشکر مولا علی علیه السلام و سپاهیان معاویه، جنگ شروع نشده بود.

صحنه جنگ کم کم شکل می گرفت، سپاهیان معاویه که زودتر به محل رسیده بودند، کنار رود فرات صف‌آرایی کردند.

فرماندهان سپاه معاویه گفتند: «اگر اطراف رودخانه را محاصره کنیم و نگذاریم که لشکریان علی علیه السلام به آب دسترسی پیدا کنند، از تشنگی، هلاک خواهند شد.یاران حضرت امیر علیه السلام به نزدیکی فرات  رسیدند. آن حضرت نماینده ای را فرستادند تا از دشمن بخواهد قسمتی از راه را باز نگاه دارد که سپاهیان امام علی علیه السلام از فرات آب   بردارند.

اما دشمنان گفتند:«به خدا قسم، قطره ای آب به شما نخواهیم داد! امیرالمؤمنین علیه السلام که وضع را دشوار و دشمن را سرسخت دیدند لشکریان خود دستور دادند تا با حمله ای شدید، آب را آزاد کنند.با اولین حمله، لشکر معاویه فرار را بر قرار ترجیح داد و کنار فرات  را خالی کرد. اکنون، آنان در آن بیابان خشک و کم آب، گرفتار تشنگی و بی آبی شده بودند.

حال نوبت سپاهیان امیرمؤمنان علیه السلام بود که اینکار را تلافی کنند. آنها گفتند:«همانطور که آنها آب را بر ما بستند، ما نیز نگذاریم که یک قطره آب بردارند! بدین وسیله با شمشیر تشنگی نابودشان می کنیم.

اما مولای عادل و مهربانمان امام علی علیه السلام فرمودند: «نه به خدا سوگند من چنین نمی کنم؛ یک طرف فرات را باز بگذارید تا آنها نیز از آب استفاده کنند! شمشیر های آبدار ما در میدان جنگ ما را از این کار، بی نیاز می کند.»

آری سپاهیان آن حضرت فهمیدند که این کار از مردانگی به دور است و این درس بزرگواری را از مولایمان فرا گرفتند.

با خواندن این داستان به یاد مفاهیم سوره مبارکه مطففین می افتیم.

  •     مسجد شلوغ بود. دوستان و یاران حضرت امیرالمومنین علیه السلام مانند حلقه ی انگشتربه دور مولا نشسته و ومشغول پرسش بودند . امام علیه السلام نیز پاسخ آن ها را می دادند.

آناگاه پیرمردی مسیحی عصازنان با چشم های بسیار کم سو وارد مسجد شد و از آن حضرت تقاضای کمک کرد.

ظاهر مرد نشان می داد که بسیار فقیر و بیچاره و درمانده است. حاضران فکر می کردند این مرد مسیحی است و حتماً نباید به این فرد خارج از دین کمک کرد‌.

امام متقین علیه السلام پس از تحقیق، دریافتند که او زمان جوانی، کارگر بوده و برای مسلمانان کار می کرده است‌.

با تعجب فرمودند:«عجیب است!!! تا وقتی که توانایی داشت و می توانست کار کند، از او کار کشیدید و اکنون که پیر و ناتوان و از کار افتاده شده است، او را رها کرده و به حال خود گذاشته اید؟!» آن گاه دستور دادند تا از بیت المال به او کمک کنند و حقوق ماهانه ای هم برایش قرار دهند و فرمودند:«به این ترتیب، از کار او در ایام جوانی قدردانی می شود؛ اگرچه او مسیحی و خارج از دین اسلام است!»

  •     حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام هر وقت می خواستند غذا میل کنند _ ظرف بزرگی در کنار خود قرار می‌دادند و مقداری از همه انواع غذاهایی که در سفره بود، آن هم از بهترین بخش آن، برمی داشتند و در آن ظرف می‌گذاشتند.

سپس غلامی را صدا می کردند و می فرمودند تا آن ظرف را ببرد و میان مستمندان قسمت کند. به این وسیله، با فقیران همدردی می کردند و دل ایشان را شاد و خشنود می ساختند.

یکی از شیعیان می گوید:«من در سفر خراسان، در خدمت و همراه امام علیه السلام بودم. آن حضرت در زمان غذا خوردن، هیچ غلامی را به دنبال کار نمی فرستادند و به آنها می فرمودند: «اگر مشغول غذا خوردن بودید و من از جا برخاستم، شما بلند نشوید؛ سر جای خود بنشینید تا غذایتان به پایان برسد.» امام به حقوق زیر دستاشون خیلی دقت می کردند. ما هم باید دقیقا مثل ایشون رفتار کنیم و به حقوق همه احترام بگذاریم. چرا که خداوند توصیه کرده که امام ها طارق و  الگوی ما در زندگی باشند.