تعدادی مداد رنگی، کتابهای مختلف، سنگهای جور واجور با خود سر کلاس میبریم. ابتدا سنگها را نشان داده و از بچهها در مورد سنگها سوال میکنیم: «بچهها چه کسی میداند ارزشمندترین سنگها روی زمین چه سنگی است؟» سپس یک انگشتر طلا یا تصویری از یک سکه طلا را نشان داده و میگوییم: « من تمام این سنگها را از کنار خیابان جمع کردهام و به کلاس آوردهام. ولی هر چه گشتم هیچ طلایی روی زمین نبود، من این سنگ ها را دوباره روی زمین رها میکنم ولی آیا هیچ انسان عاقلی پیدا میشود که یک سکه طلا را روی زمین بیندازد و برود؟ نه! چون خیلی قیمتی و با ارزش است.» سپس کتابها را به آنها نشان داده و میگوییم: «بچهها کتابها خیلی ارزشمند هستند چون به ما چیزهای زیادی یاد میدهند. ولی یک کتاب هست که از همهی کتابهای عالم با ارزشتر است. چه کسی میداند آن چه کتابی است؟» سپس به قرآن اشاره کرده و میگوییم: «قرآن کتاب ما مسلمانان است. کتابی که خداوند مهربان به ما انسانها هدیه کردهاست تا با خواندن آن دانا شویم.»