یک بازی را در نظر میگیریم؛ مانند والیبال، فوتبال، وسطی و یا بازیهایی که در کلاس قابل اجراست. یکی از دانشآموزان را در بازی به عنوان خویشاوند خود انتخاب میکنیم و این را به بقیه کلاس نیز اعلام مینماییم. خودمان داور میشویم و قواعدی را هم برای بازی وضع میکنیم؛ مثلا اینکه هیچکس نباید عصبانی شود و هرکس عصبانی شود جریمه میشود، چون نقض قانون کرده؛ یا اینکه همه باید هنگام بازی لبخند بر لب داشته باشند و اگر کسی لبخند نزند نقض قانون کرده؛ یا اینکه صحبت کردن را در طول بازی ممنوع اعلام کنیم؛ به هر حال در این بازی حتما باید قانونی گذاشته شود که افراد درگیر آن قانون شوند و در شرف نقض قانون قرار بگیرند. حتی آن کسی که خویشاوند معلم است، در شرف بیقانونی قرار بگیرد و اگر بیقانونی کرد، معلم طبق قانون رفتار کند تا همه متوجه شوند که معلم طبق قانون رفتار کرده است؛ جریمهای سبک و متناسب هم در نظر میگیریم. هدف بازی، درک این مفهوم است که فرقی ندارد افراد با معلم یا داور رابطه خویشاوندی داشته باشند یا نه؛ همین که قانون را نقض کنند دچار آسیب میشوند.