به نام خدا
شانه توی مویم دست و صورتم خیس
باز هم در آمد بوق بوقِ سرویس
آرزوی مادر تند بودنِ من
قلب او گرفت از کند بودنِ من
مادرم به فکرِ راه چاره افتاد
تا همیشه باشم فرز و چابک و شاد
مشق هر شبم شد فرزی و زرنگی
بر لبم نشسته خنده قشنگی
توی دستم امشب کاسه و ملاقه است
مادرم برایم شاد میزند دست
مادرم رفیق و دستیار من بود
رمز فرنی خوب تند هم زدن بود
شاعر: فائزه زرافشان