به نام خدا
با سوت محکم باچشم پُر نور
دارد قطاری میآید از دور
در ایستگاهش خوابیده حالا
از پلّههایش رفتیم بالا
در خانه او چندین اتاق است
بر روی تختش بالشت چاق است
آلوچهای ترش مامان به من داد
آب از دهان من راه افتاد
دستان مامان نرم است و زیبا
بوسیدم امروز دستان او را
از کوههای زیبا گذشتیم
احساس کردیم در بین دشتیم
بوی حرم را آورده باران
مشهد همین جاست ممنون خداجان!
حس کردم امروز دنیای خود را
با پنج حسّم شکرت خدایا!
حسهای خود را آموختم زود
از سورهای که نامش «علق» بود
شاعر: بتول محمدي