شعری که در ادامه میآید، در ارتباط با یک جمع یعنی جمع زنبورها و رهبری ملکه آنها است که به شکلی لطیف بیان گردیده است.
با سلامِ دوباره خورشید
آسمان میشود پُر از پرواز
دانهها، دانه دانه میرویند
زندگی باز، میشود آغاز
میرسد با نسیم، زنبوری
که معطّر شده است، لبهایش
مینشیند به رویِ شاخه گل
با دو بالِ ظریف و زیبایش
طعمِ شیرین و خوبِ گلها را
میچشد با زبانِ کوچکِ خود
شهدِ گلهای تازه را هر روز
میخورد با دهانِ کوچکِ خود
میپَرد سمتِ لانهاش با شوق
میرَود توی خانهاش، کندو
کوله باری پر از عسل دارد
کوله باری پر از گلِ شب بو
بعد از او عضوهای دیگر هم
یک به یک میرسند از جاده
عسلِ کلِّ چند ضلعیها
میشود با گروه، آماده
در میان تمام کندوها
گرچه زنبورها، فراوانند
همه دنبالِ یک هدف هستند
همه در فکرِ یک گلستانند
هم صدا، هم سفر، هم آهنگند
میچکد از نگاهشان لبخند
طبقِ قانون و گفته مَلکه
میروند و دوباره میآیند
کارِ زنبورها و رهبرشان
مثلِ کارِ من و شما و خداست
این جهان با تمامِ ذرّاتش
زیرِ چترِ خدای بیهمتاست
شاعر: سیده اعظم جلالزاده میبدی