علی جزوه تحقیقات را از کیفش در آورد. آن را جلویش گرفت و خواند: «تحقیق راجع به کوه، کلاس چهارم الف» جزوه را ورق زد. زیر لب گفت: «کوه، این همه مطلب داشت و من نمیدانستم.» یک صفحه را نگاه کرد. گفت: «اوه… چقدر معدن و امکانات توی کوه است.» مامان ظرف میوه را کنار علی گذاشت. گفت: «چه میخوانی که اینقدر هیجان دارد؟»
علی از توی ظرف میوه یک آلو برداشت. آن را توی دهانش گذاشت. گفت: «ممنون مامان جان. با بچههای گروه یک تحقیق راجع به کوه انجام دادیم. اطلاعات جالبی به دست آوردیم.»
مامان سیب را برای علی پوست کند. گفت: «مثلا چه اطلاعاتی؟» علی گفت:« مثلاً بیش از پنجاه درصد آب شیرین مردم دنیا از کوهها تأمین میشود. آب کشاورزان، علوفه دام دامداران بیشتر مردم جهان از کوه بدست میآید. هشتاد درصد جنگلهای کشور ایران در مناطق کوهستانی روییدهاند.» مامان سیب را برای علی قاچ کرد و توی بشقابش گذاشت. گفت: «جالب است که اتفاقات مهمی هم در کوه افتاده.» علی یک قاچ سیب برداشت و گفت: «مثلا چی؟»
مامان به او نگاه کرد و گفت: «محل نزول فرشته وحی بر پیامبر صلّیاللهعلیهوآله …» علی وسط حرف مامان پرید. گفت: «آهان، آهان… این اطلاعات قرآنی را خودم درآوردم. مثلاً، غاری که اصحاب کهف در آن خوابیدند. یا اینکه خداوند در قرآن فرموده که کوهها یکپارچگی و تعادل زمین را حفظ میکنند. و کوهها مثل میخ هستند و زمین را محکم کردهاند.»
صدای گریه زینب بلند شد. مامان سر علی را بوسید. گفت: «من بروم سراغ آبجی که بیدار شد. آفرین پسرم اطلاعات خوبی پیدا کردی. حتما نمره تحقیق را کامل میگیرید.» علی سیب را از توی بشقاب برداشت. گفت: «ممنون مامان جان.»
نویسنده: سهیلا سرداری و سمیه خالقی