داستان کاردستی زیبا

به نام خدا

محمد امین آن روز به خصوص، زودتر از خواب بیدار شد. او شب پیش، یک دوربین قشنگ به عنوان کاردستی درست کرده بود و عجله داشت هرچه سریع‌تر آن را به معلم و دوستانش نشان بدهد. زنگ اول آقا معلم از بچه‌ها خواست تا کاردستی‌هایشان را روی میز بگذارند. آنها با هیجان و خوشحالی این کار را کردند. همه کاردستی‌ها زیبا و جالب بودند. آقا معلم گفت: «آفرین به شما پسرهای گلم که تلاش کردید و با فکر خودتان، کاردستی‌هایی به این زیبایی درست کردید. حالا از میز اول به ترتیب هر کدام بگوید کاردستی‌اش را چگونه درست کرده است. بعد بقیه دوستان در مورد کاردستی او نظر بدهند. هرکسی بتواند زیبایی‌های بیشتری از کاردستی دوستش را ببیند و درباره‌اش حرف بزند، تشویق مخصوص دارد.»

بچه‌ها از خوشحالی بالا و پایین پریدند، چون عاشق تشویق مخصوص آقا معلم بودند. اولین نفر حسن بود. او درباره کاردستی‌اش که یک آدمک بود توضیح داد که چگونه و با چه وسایلی آن را درست کرده است. حالا نوبت محمدامین رسیده بود که از زیبایی‌های کاردستی هم‌کلاسیش حرف بزند. محمد امین از رنگ زیبای کاردستی حسن تعریف کرد و گفت: «چون آدمک به این قشنگی را از مواد دور ریختنی درست کرده‌ای، معلوم می‌شود پسر باهوش و هنرمندی هستی.» آقا معلم از تعریف محمد امین خوشش آمد و اشاره کرد، بچه‌ها با هم، شعر تشویق مخصوص را برای او خواندند؛ «آفرین… بر شما بهترین… پسر روی زمین… غلام امیر المومنین(ع)» همانطور که بچه‌ها او را تشویق می‌کردند، محمدامین با خودش فکر کرد تا حالا آنقدر به زیبایی‌های یک کاردستی دقت نکرده بود. حسن از تعریف‌های محمدامین تشکر کرد. بقیه بچه‌ها به نوبت درباره کاردستی او نظر دادند. بعضی‌ها هم مانند محمدامین، تشویق مخصوص گرفتند.

دومین نفر محمدامین بود که باید درباره کاردستی‌اش توضیح می‌داد. او دوربین مقوایی‌اش را روی دست گرفت و به بچه‌ها نشان داد و گفت: «من این دوربین را با لوله‌های دستمال کاغذی درست کرده‌ام و بعد با آبرنگ رنگش زدم و بندش هم یک بند کفش است.» بچه‌ها از کاردستی محمدامین خیلی خوششان آمد. برایش دست زدند و یکی یکی درباره کاردستی او نظر دادند. حسن گفت: «خیلی خوب رنگش زده‌ای و هیچ جای آن بی‌رنگ نمانده است.» امیرعلی گفت: «تو هم مثل حسن، کاردستی‌ات را از چیزهای دور ریختنی درست کرده‌ای، پس مثل حسن باهوش و هنرمندی. واقعا قشنگ شده است.»

هادی گفت: «بند دوربینت خوش رنگ است و خیلی آن را خوشگل کرده است.» مجتبی گفت: «طلق‌هایی که به جای شیشه گذاشته‌ای دوربینت را شکل دوربین واقعی کرده است.» محمدامین از شنیدن تعریف‌های دوستانش و اینکه کاردستی او این همه زیبایی دارد، خیلی خوشحال شد و احساس خوبی به او دست داد. همه بچه‌های کلاس آن روز توانستند به خاطر تعریف از زیبایی‌های کاردستی دوستانشان، تشویق مخصوص بگیرند.

نویسنده: فاطمه اختردانش