آن روزها قرار بود در کلاسمان مسابقه داستاننویسی برگزار شود. دوستانم و تمام بچههای کلاس خیلی خوشحال بودند و برای نوشتن داستانهایشان هیجانزده بودند، اما من علاقهای به شرکت در مسابقه نداشتم.
خانم معلم وقتی این موضوع را فهمیدند من را صدا زدند و گفتند: مریم جان شنیدهام نمیخواهی در مسابقه داستان نویسی شرکت کنی؟
من گفتم: بله خانم!
خانم معلم گفتند: چرا عزیزم؟ میتوانی دلیلش را بگویی؟
گفتم: چون فکر می کنم نمی توانم داستان خوبی بنویسم. بعد لحظهای مکث کردم و لبخندی زدم و گفتم: اما خانم اگر مسابقه نقاشی بود حتماً شرکت می کردم شما میدانید که من همیشه در مسابقات نقاشی برنده می شوم .
خانم معلم با مهربانی گفتند: بله نقاشی شما واقعا زیباست اما درمورد داستاننویسی باید بگویم که به نظر من شما استعدادش را داری و خودت از آن بیخبری.
من ازحرفهای خانم معلم تعجب کردم که چه زمانی داستان نوشته بودم و خودم از آن خبر نداشتم! خانم معلم وقتی تعجب من را دیدند گفتند: مریم روز معلم که برای من یک متن زیبا نوشته بودی یادت میآید؟ یا متنی که درمورد خاطرات عیدت نوشته بودی؟ من از خواندن آنها واقعا لذت بردم. متنهای زیبایی بودند. به خاطر همین است که می گویم شما استعدادش نوشتن داستان را داری.
آن روز من به حرفهای خانم معلم خیلی فکر کردم. به سراغ دفترچههای یادداشتم رفتم. آنها پٌربودند از متنهایی که برای مادرم و پدرم و خانم معلمم نوشته بودم. با خودم گفتم شاید تواناییاش را دارم و خودم نمی دانم. شاید واقعا یک نفر میتواند چند تا استعداد داشته باشد. پس یک تصمیم بزرگ گرفتم. پیش خانم معلم رفتم و برای مسابقه ثبتنام کردم. تعداد زیادی کتاب داستان خواندم، چندین بار نوشتم و پاک کردم تا توانستم داستان خودم را که اسمش« تمام تواناییهای من» بود، بنویسم. روز مسابقه فرا رسید. بچههای شرکتکننده، یکییکی داستانهایشان را به خانم معلم تحویل دادند؛ اما داستان من کمی متفاوت از همه آنها بود. کتابچه داستانم به همراه تصاویری بود که خودم آنها را نقاشی کرده بودم. همین باعث شد که داستانم برای بچهها و معلم خیلی جالب باشد .
خانم معلم داستانم را خواندند و گفتند: واقعا زیباست! آفرین هم ماجراها و هم نقاشی های آن بسیار قشنگ است. تو خیلی خوب توانستی از تمام تواناییها و استعدادهایت استفاده کنی.
بعد از کلاس بچهها دور میزم جمع شدند وکتابچه داستانم را تماشا کردند و من با هیجان در مورد تمام تواناییهایم با آنها صحبت کردم.