داستان «آدم قوی و سالم»

یکی از روزهای گرم تابستان است؛ امروز بیشتر از روزهای قبل احساس تشنگی می­‌کنم؛ ولی وقتی شب­‌ها با خانواده‌­ام سر سفره افطار می‌­نشینم و دسته‌­جمعی دعا می‌کنیم، حالم خوب می‌شود. به قول بابا روزه برای همه ما تمرین است. تمرین یکی از مهم‌ترین تکلیف‌های زندگی آدم‌های خوب. یکی دو ساعت مانده افطار شود؛ یعنی امروز هم می‌توانم تا آن موقع صبر کنم و دوباره وقت افطار همراه مامان و بابا و ستاره به آن حس خوب برسم؟ یک جور حس برنده شدن که می­‌خواهم همیشه داشته باشم. ولی گاهی فکر می‌­کنم اصلا چرا باید این همه تشنگی و گرسنگی بکشم؟! می‌روم پیش بابا و می‌پرسم: «خیلی تشنه شده‌ام! به نظر شما اگر قبل از افطار آب بخورم چه می‌شود؟»

بابا می‌گوید: «اگر آب بخوری روزه‌ات خراب می‌شود، بعد وقتی همگی برای افطار سر سفره می‌نشینیم دیگر حس خوبی نداری.» می‌گویم: «خب صبر می‌کنم!» بابا می­گوید: «سارا جان، فکر می‌کنی چرا باید تشنگی را تحمل کنیم؟» می‌گویم: «مامان قبلا گفته بود به خاطر اینکه به یاد گرسنه‌ها و تشنه‌ها باشیم و بفهمیم آن­ها چه حالی دارند و بعد کمکشان کنیم.» بابا می‌گوید: «درست است و دیگر اینکه ما با روزه گرفتن مبارزه را تمرین می‌کنیم. مبارزه با چیزهایی که دلمان می‌خواهد. با تحمل تشنگی و گرسنگی جلوی خواسته‌ دلمان را می‌گیریم تا آدم‌های قوی­‌تری شویم.» می‌گویم: «یک کم سخت است!»

بابا می‌گوید: «بله، اما روزه یکی از دستورهای واجب خداست و دستور خدا مهم­‌ترین چیزی است که هر مسلمان باید آن را گوش کند، در واقع هر که روزه بگیرد برنده جایزه بزرگی می‌شود.» کمی فکر می‌کنم. از بابا می‌پرسم: «جایزه بزرگ چیست؟» بابا می‌گوید: «جایزه بزرگ همان است که خدا از کار ما راضی و خوشحال می‌شود.» می‌پرسم: «چرا خدا خوشحال می‌شود؟» پدرم می‌گوید: «چون ما با روزه گرفتن بدنمان سالم می‌شود و خدا دوست دارد ما آدم‌های قوی و سالمی باشیم تا بتوانیم کارهای خوب بکنیم.» با شنیدن حرف‌های بابا تشنگی‌ام را فراموش می‌کنم. چون دوست دارم حرف خدا را گوش کنم و آدمی سالم و قوی باشم و مثل بابا و مامان کارهای خوب بکنم.

نویسنده: مرجان شکوری