شرایطی برای زندگی

فصل تابستان بود و هوا در جنگل سبز خیلی گرم شده بود. خرس قهوه ای، فندقی سنجابه  و زبرک خرگوشه، در رودخانه سرگرم آب تنی بودند. آن ها همانطور که به سمت یکدیگر آب می پاشیدند و بازی می کردند، ماهی کوچک قرمز  به علت  بالا و پایین شدن آب، از توی رودخانه به بیرون پرت شد و روی خاک افتاد.

ماهی بالا و پایین می پرید و قهوه ای و دوستانش با تعجب به آن نگاه می کردند. خانم کرگدن کمی آن طرف تر، کنار رودخانه در حال استراحت بود که ناگهان چشمانش به ماهی کوچک قرمز افتاد. بلافاصله فریاد کشید: بچه ها، هر چه زودتر ماهی قرمز را توی آب بیاندازید.  قهوه ای خیلی زود ماهی را از روی زمین برداشت و انداخت توی رودخانه.  ماهی نفسش برگشت و  شنا کنان از آنجا دور شد.  قهوه ای و دوستانش رفتند پیش خانم کرگدن. زبرک خرگوشه از او  پرسید: خانم کرگدن، ماهی قرمز چرا آنقدر بالا و پائین می پرید؟

خانم کرگدن گفت: ماهی برای زنده ماندن به آب نیاز دارد و بیرون از آب نمی تواند زنده بماند. همانطور که ما برای زنده ماندن و نفس کشیدن به هوا نیاز داریم و اگر توی آب بیفتیم نفسمان بند می آید.

آنها با دقت به حرف های خانم کرگدن گوش می دادند‌ و دلشان می خواست در این باره بیشتر بدانند.  خانم کرگدن از دقت و توجه قهوه ای و دوستانش خوشش آمد و پرسید: اگر گفتید ما برای زنده ماندن دیگر به چه چیزهایی نیاز داریم؟

 زبرک خرگوشه کمی فکر کرد و گفت: هویج! یعنی غذای خوشمزه ما خرگوش ها!

 خانم کرگدن لبخند زد و گفت: درسته زبرک. دیگر چه؟

خرس قهوه ای گفت: آب. من اگر آب نخورم از تشنگی می میرم.

خانم کرگدن خندید و گفت: آفرین قهوه ای. آب برای زنده ماندن همه ی موجودات لازم است.

خانم کرگدن به درختی که کمی آن طرف تر بود اشاره کرد و گفت: خب حالا بگویید آن درخت برای زنده ماندن به چه چیزهایی نیاز دارد؟

فندقی سنجابه گفت: من می دانم! خانه ی ما بالای یک درخت است و من درخت ها را خوب می شناسم،  آنها به آب، خاک و نور نیاز دارند.

خانم کرگدن گفت: آفرین فندقی. کاملا درست گفتی.

خانم کرگدن نگاهی به خورشید انداخت که کم کم داشت پشت جنگل ناپدید می شد . او در حالی که به طرف خانه اش می رفت، گفت: بچه ها خوب است در این باره باز هم فکر کنید و نعمت های خداوند را بهتر و بیشتر بشناسید.

فندقی، قهوه ای و زبرک به طرف خانه هایشان رفتند. آنها در راه  با دقت به اطرافشان نگاه می کردند و هر موجود زنده ای را که می دیدند در مورد چیزهایی که برای زنده ماندن احتیاج داشتند، حرف می زدند. موجوداتی مثل گل ها و گیاهان، پشه ها، کرم ها، پرندگان، خرچنگ ها و خیلی چیزهای دیگر.