داستان «سوره مبارکه فلق»

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شب بود. مامان چراغ‌ها را خاموش کرده بود تا علی بخوابد. بر خلاف احمد که دوست نداشت در تاریکی بخوابد علی تا همه جا تاریک نمی‌شد نمی‌خوابید. احمد هم دیگر به این وضعیت عادت کرده است. اما با این وجود باز هم گهگاهی علی دیر می‌خوابد. این مسئله به مادر که آن موقع شب خیلی خسته است فشار می‌آورد.
آن شب هم مادر خسته بود و نمی‌توانست زیاد بیدار بماند. از طرفی علی هم نمی‌خوابید. همه کنار هم دراز کشیده بودند و هنوز هیچکس نخوابیده بود. مادر کمی بلند گفت چند تا صلوات بفرستید تا علی بخوابد.
احمد و بابا و مامان در دلشان صلوات فرستادند.
احمد کمی بلندتر گفت: خب هر کاری یه راه حلی داره دیگه مگه نه؟! خودت گفتی مامان از سوره فلق
مامان همانطور آهسته جواب داد: بله درسته به خاطر همین هم گفتم صلوات بفرستید.
فردا صبح احمد که بیدار شد از مادر پرسید: دیشب علی خوابید؟
مادر جواب داد: بله زود. صلوات فرستادید خوابید. صلوات فرستادن کمک می‌کند آدم بتواند مشکلش را حل کند. چون کارها را آسان می‌کند. این هم یک راه حل است برای وقت‌هایی که آدم به مشکل برمی‌خورد.

نویسنده: شهربانو کندی