داستان «خوردنی‌های پر فایده»

روزی از روزهای گرم تابستان، خرس قهوه‌ای و پدرش آقای قوی‌پنجه در جنگل سبز قدم می‌زدند و از بین درختان میوه می‌گذشتند. قهوه‌ای وقتی چشمش به میوه‌های خوش آب‌ و رنگ افتاد، زبانش را دور دهانش چرخاند و گفت: پدر! می‌شود کمی میوه بچینیم و بخوریم؟ آقای قوی‌پنجه گفت: «بله پسرم!‌ فکر خوبی است. اتفاقا من هم گرسنه‌ام. به نظرت از کدام درخت شروع کنیم؟» قهوه‌ای به درختان میوه نگاهی کرد و گفت: «اول از درخت انجیر.» قهوه‌ای و پدرش، به طرف درخت انجیر رفتند و چند دانه انجیر سیاه چیدند‌. آقای قوی‌پنجه گفت: «پسرم می‌دانستی انجیر سیاه فایده‌های زیادی دارد؟» قهوه‌ای گفت: «می‌دانم که شیرین و خوشمزه است. اما فایده‌اش را نمی‌دانم!» آقای قوی پنجه خندید و گفت: «انجیر بسیار مقوی است؛ برای محکم شدن استخوان‌ها خوب است؛ برای رفع تشنگی و سرماخوردگی هم مفید است.» قهوه‌ای در حالی‌که از درخت، انجیرهای بیشتری می‌چید گفت: «چه جالب!»
وقتی آنها انجیرهایشان را خوردند، قهوه‌ای گفت: «حالا برویم کمی گیلاس بچینیم.» قهوه‌ای و پدرش به طرف درخت گیلاس رفتند. قهوه‌ای پرسید: «گیلاس هم به جز خوشمزه بودن خاصیتی دارد؟» آقای قوی‌پنجه گفت: «بله، گیلاس برای قلب و حافظه مفید است‌.»
قهوه‌ای و پدرش مقداری گیلاس‌ چیدند و خوردند و دوباره به راه افتادند. فندقی سنجابه روی شاخه درخت گردویی نشسته بود و گردو می‌خورد. او وقتی قهوه‌ای و آقای قوی‌پنجه را دید، از درخت پایین آمد و بعد از سلام و احوال‌پرسی چند گردو به آنها داد. قهوه‌ای و پدرش از او تشکر کردند. قهوه‌ای از پدرش پرسید: «گردو چه خاصیتی دارد؟» فندقی با خوشحالی گفت: «من می‌دانم! مامان سنجابه می‌گوید گردو برای مغز مفید است و خوردنش باعث می‌شود بهتر فکر کنیم.» آقای قوی‌پنجه گفت: «کاملا درسته فندقی جان! البته بچه‌ها، خاصیت میوه‌ها خیلی زیاد و متنوع است.» قهوه‌ای گفت: «من خیلی میوه دوست دارم. چقدر خوب که میوه‌ها هم خوشمزه هستند، هم مفید.» آقای قوی پنجه گفت: «همینطور است و ما باید خدا را به خاطر این همه میوه‌های خوبی که برای‌مان آفریده است، شٌکر کنیم.» فندقی گردوهایی را که به قهوه‌ای و پدرش داده بود، برایشان شکست. قهوه‌ای و پدرش بعد از خوردن گردوها از او تشکر و خداحافظی کردند.
آنها در راه بازگشت به خانه، از سبزه‌زار گذشتند. آقای قوی‌پنجه گفت: «قهوه‌ای جان! می‌دانستی علاوه بر میوه‌ها، سبزیجات هم انواع مختلفی دارند و خیلی پُر خاصیت و مفید هستند؟» قهوه‌ای گفت: «بله. مامان خرسی همیشه به من می‌گوید سبزی برای سلامتی خیلی خوب است.» آقای قوی‌پنجه گفت‌: «امروز دیگر وقت نمی‌شود، اما یک روز دیگر باهم به سبزه‌زار می‌‌آییم؛ هم سبزی می‌چینیم، هم در مورد خواص سبزی‌ها باهم حرف می‌زنیم. چطور است پسرم؟» قهوه‌ای با خوشحالی گفت: «خیلی خوب است پدر جان!»