به نام خدا
زهرا با اضطراب رو کرد به مادرش و گفت: «وای مامان باز هم نمازم دارد قضا میشود. چرا یادم نینداختید؟» مامان نگاهی به زهرا انداخت و گفت: «عزیزم همین الان بخوان. هنوز وقت هست. هم ظهر که اذان گفت صدایت کردم که داشتی کتاب میخواندی، هم یک ساعت پیش.»
زهرا که همچنان نگران بود گفت: «راست میگویید مامان؛ اصلا یادم رفت. حالا نمازم را زود میخوانم میآیم پیشتان.»
وقتی نمازش را خواند و سجادهاش را جمع کرد، پیش مامان رفت: «خداقوت مامان جان. کمک میخواهید؟» مادر لبخندی زد و گفت: «ممنون عزیزم، بیزحمت بیا این هویج را رنده کن. خیر ببینی.»
زهرا همانطور که بشقابی آورد و شروع کرد به رنده کردن هویج گفت: «مامان به نظر شما من چکار کنم که نمازهایم قضا نشود یا دیر وقت نخوانم؟» مامان گفت: «خودت چه فکر میکنی؟»
زهرا گفت: «من همیشه با خودم میگویم الان میروم میخوانم، الان میروم میخوانم، یک دفعه میبینم وقتش گذشت. اصلا متوجه نمیشوم چطوری زمان میگذرد. میشود شما راهنماییم کنید؟»
مامان گفت: «ببین گل مامان، سوره ناس را یادت هست دیگر؟ معلمتان که داشت سوره ناس درس میداد چه گفت؟ گفت هر کاری را که آدم میداند خوب و درست است، باید سریع انجام بدهد و عقب نیندازد؛ وگرنه ممکن است هیچوقت دیگر نتواند آن کار را انجام بدهد یا از زمانش گذشته باشد.»
زهرا گفت: «راست میگویید؛ دقیقا همینجوری است. مثلا صبحها هی میگویم حالا دو دقیقه بخواب بعد پاشو بخوان؛ اما یک دفعه خواب میمانم! شما هم اینجوری شدید؟»
مامان گفت: «بله عزیزم؛ برای من هم پیش آمده. ولی من از همان بچگیام رفتم دنبال راه حلش و دو راه برایش از حرفهای اولیاء خدا پیدا کردم که همیشه سعی میکنم به آنها عمل کنم. برای همین هم دیگر به لطف خدا نمازم قضا یا دیر نشده.»
«راست میگویید مامان؟ چه خوب! میشود به من هم راه حلهایتان را بگویید؟» مامان گفت: «بله گلم. چرا نشود؟ اولین جمله کلیدی این بود که «نماز اول وقت، شاه کلید است.» برای همین همیشه سعی کردم همان اول که اذان میگویند سریع بورم نمازم را بخوانم. دومی هم این که «به نمازت نگو کار دارم، به کارت بگو وقت نماز است.» یعنی هر کاری هم داریم انجام میدهیم، وقت اذان که میشود، بگذاریمش کنار و برویم نماز بخوانیم؛ بعد دوباره بیاییم انجامش بدهیم. دائم نگوییم الان تمامش میکنم بعد میروم.»
زهرا نفس عمیقی کشید و گفت: «چه راه حلهای خوبی. من هم از این به بعد همین کار را انجام میدهم و نمیگذارم نمازم عقب بیفتد. ممنون مامان جان. از این به بعد وقت اذان، با شما همراه میشوم که نمازم را اول وقت بخوانم.»
نویسنده: فاطمه اختردانش